صلح محافظ

 

 

 

شهادت حضرت علی(ع)بر اثر ترور ايشان در سحر نوزدهم رمضان سال چهل هجرى در حال نماز صبح در مسجد كوفه به دست يكى از خوارج به نام ابن ملجم مرادى، اوضاع بحرانی و مشكلات سياسى خلافت را که نتيجه اقدامات معاويه در جداشدن شام و مصر از مركز خلافت بود، پیچیده‌ تر کرد. گزینه اصلى مردم برای جانشینی  اميرمومنان(ع)، فرزندش حسن(ع)بود که بیش از هرکس دیگری توانایی تداوم خط‌ مشی وی را داشت.مردم عراق و حجاز و بزرگان صحابه پيامبر(ص)با امام حسن(ع) به عنوان خلیفه بیعت کردند اما معاويه كه بر شام و مصر فرمان می‌ راند تمرد نمود و حاضر به پذیرش خلافت حسن بن علی(ع) نبود و افرادی را برای جاسوسی و تحریک مردم به عراق فرستاد. امام ، در نامه‌هایی معاویه را به اطاعت از خويش دعوت کرد اما معاويه به پذيرش اجماع مسلمين در خلافت امام،تن نداد و راه جنگ با خليفه را انتخاب نمود.امام براي سركوب متخلف عازم جنگ با او شد اما معاويه سرداران امام را با پول ،خريد و حتى كسى را مامور ترور امام در خيمه آن حضرت كرد كه امام زخمى  شد و ترور ناموفق ماند…
 
خيانت كارگزاران و فرماندهان سپاه امام در جنگ، راهی جز مصالحه براي امام باقی نگذاشت؛لذا پس از شش ماه خلافت، در حالی که رسم خلیفه‌کشی او را نیز در معرض سوءقصد قرار داده بود، از خلافت کناره‌ گیری و به پيمان صلح رضايت داد به اين شرط كه معاويه براي خود جانشين تعيين ننمايد و امر خلافت را به مسلمين واگذار كند١.اين شرط براي جلوگيرى از اقدام بعدی معاویه در جهت تبديل خلافت به سلطنت موروثی بود كه از سالها پيش معاويه در پي آن بود و اتفاقاً از آشكار شدن آن هم إبائي نداشت و در همان روز انعقاد قرارداد صلح، در یک سخنرانی بر اینکه تمام تلاش هایش برای کسب قدرت بوده است، تصریح نمود٢. از مهم ترين دلائل پذيرش صلح،حفظ مصلحت مسلمانان، حفظ جان شیعیان و ترك خونريزي،دفع خطر خوارج ،حفظ اهل البيت و بنى هاشم بود. از ديگر شروط امام در صلح نامه اين بود كه موجودي خزانه کوفه در اختيار امام باقى بماند و درآمد سالانه دارابگرد فارس به او اختصاص یابد و امام علی(ع) در حضور امام حسن مورد لعن و شتم قرار نگیرد و مردم عراق و همه دوستان و پیروان علی(ع) مورد عفو عمومی قرار گیرند٣…
 
اين صلح از همان زمان تا قرن ها بعد مورد بحث و مخالفت و موافقت بعضى افراد واقع گرديد.سید بن طاوس با توجه به این سخن پیامبر(ص) که خداوند به واسطه او (امام حسن عليه السلام) بین دو گروه مسلمان صلح برقرار می‌کند٤، صلح امام حسن را یکی از تدبیرهای آینده‌ نگرانه پیامبر(ص) با استناد به علم الهی دانسته که موجب حفظ اسلام و بقای نسل پیامبر گردید٥. شاهد ديگر بر اين كلام سخن ديگرى از پيامبر(ص) بود كه فرمود: حسن و حسين،دو پيشوا هستند چه قيام كنند يا صلح نمايند(الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا)٦. همچنين قاضی نعمان٧و ابویعقوب سجستانی٨ از علمای اسماعیلیه نیز به تبیین ماجرای صلح و دفاع از اقدام امام مجتبی(ع) پرداخته‌اند.موضوع خوارج هم از موضوعاتى بود كه امام با صلح، خطر آنها را دفع فرمود و هنگامی که معاویه امام را برای جنگ با خوارج دعوت کرد امام فرمود:اگر می‌خواستم با کسی از اهل قبله جنگ کنم، اول با تو نبرد می‌کردم؛ ولی من از تو دست برداشتم و برای صلاح امت اسلام و حفظ خون مسلمانان با تو کنار آمدم٩…
 
صلح امام حسن(ع)نه تنها محافظي بود براي مسلمانان و صحابه و مسلمين،بلكه محافظ اصل دين هم بود زيرا به دليل اختلافات داخلى و خستگى مردم از جنگ هاى پى در پى،باورهاى مردم هم در خطر تزلزل بود به ويژه كه ماهيت معاويه را هم كه دعوى خلافت رسول الله(ص) را داشت آشكار نمود و مردم چهره واقعى او را شناختند زيرا او عليرغم امضاي صلح نامه، به مفاد آن عمل نکرد و بسیاری از شیعیان امام علی(ع) از جمله حجر بن عدی را به قتل رساند و پسرش یزید را به ولایتعهدی خود گماشت؛و پس از صلح وارد کوفه شد و برای مردم خطبه خواند و گفت: هر شرطی که کردم، پس می‌گیرم و هر وعده‌ای که دادم زیر پا می‌گذارم.همچنین گفت: من با شما نجنگیدم تا نماز و روزه و حج انجام دهید، بلکه جنگیدم تا بر شما حکمرانی کنم. او حتی شرط پرداخت خراج دارابگرد به امام را که در برخی منابع قید شده، جامه عمل نپوشانید و با اين رفتار نشان داد دغدغه دينى نداشته و با تعيين يزيد، به دنبال سلطنت موروثى است…
————–
١.بلاذری، جُمَل من انساب الاشراف٢٨٧/٣-٢٨٦؛ ابن‌قتیبه، الامامة و السیاسة١٦٣/١.  ٢. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين٤٥/١.  ٣.طبرى، تاریخ الامم و الملوک١٦٠/٥؛ دینوری، الاخبار الطوال/٢١٨؛جعفریان، تاریخ خلفا/٣٩٢-٣٩٤؛ ابن اعثم، الفتوح٢٩٠/٤-٢٩١.  ٤.انساب الاشراف١٩/٣.   ٥. كشف المحجه لثمرة المهجه/٦٣.  ٦.ارشاد مفيد٣٠/٢؛ بحارالانوار٢٨٨/٣٦و٣٢٥ و ٣٠٧/١٦ و٤٤/٢؛طبرسى،إعلام الورى/٤٠٧و…  ٧.شرح الاخبار فى فضائل الأئمة الأطهار١٢٢/٣-١٢٣.   ٨.الإفتخار/١٧١.    ٩.ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ٤٠٩/٣.   ١٠.تاریخ طبری٢٧٥/٥؛ابن کثیر، البدایة و النهایة،‌٧٩/٨و١٣١/٨؛  دار الفکر، ج۸، ص۷۹؛ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه،ج۱۶، ص۱۷؛مقدسی، البدء و التاریخ٢٣٧/٥؛الکامل فی التاریخ٤٠٥/٣.
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *