همه افتخارات من،(بحثى در هويت و شخصيت)١. هويت من!

 

 

مي خواهم از هويت خودم، سخن بگويم، اما هويت چيست؟ بحث “هويت”، از آن بحث هاى مهم است كه هم در روانشناسى اجتماعى و جامعه شناسى مطرح است و هم در مباحث انسان شناسى و مبحث شخصيت و هم در موضوعات دينى و ساختار شاكله وجودى هر انسان. در مباحث تعليم و تربيتى هم اين بحث، بر كل اهداف آموزشي و پرورشى سايه مى اندازد؛ زيرا از معلمان خواسته مى شود كه شخصيت دانش آموزان را بر اساس هويت ملى و اعتقادى مورد قبول جامعه يا حكومت يا دين، پرورش دهند. گام بعدى در بحث هويت، مطرح كردن پيشينه تاريخى و ميراث اجتماعى و داشته ها و افتخارات ملى يا فكرى يا دينى است كه افراد به آن ببالند و مدافع آن باشند يا بتوانند بر آن افتخارات هم چيزى بيفزايند. معمولا كشورها، پرچم و وطن را نماد هويت ملى خود دانسته و با سرود ملى، از آن محافظت نموده  و شور دفاع از پرچم و وطن و هويت ملى را در ملت خود زنده نگه مي دارند زيرا وقتى وطن با خطر روبرو شود، اين آنهايند كه بايد به ميدان جانفشانى آيند تا خطر را از مردم كشور خود، دور سازند…
 
اگر هويت افراد، بى رنگ و لا اقتضا و فاقد هر داشته و افتخارات و ميراث ملى يا دينى يا علمى باشد، هم خود فرد در بحران بى هويتى دچار عوارض مختلف مى شود و هم جامعه نمى تواند از او هيچ انتظارى داشته باشد و كمكى بخواهد. هيچ جامعه يا گروه يا آئينى، بى هويتى افرادش را بر نمى تابد و براي هويت بخشي به آنها مطابق اهداف خود، هر هزينه اى را مى پذيرد، زيرا بقاى خود را در اين مى بيند كه حاميان و مدافعانى داشته باشد كه از هويت مورد نظر خود، دفاع نمايند.ديده شده كه بعضى كشورهاى نوپا مثل كشورهاى جنوب خليج فارس، چون نه گذشته اى تاريخى دارند و نه ميراث علمى، اجتماعى، مى گردند تا در بيابان ها، كوزه و ظرفينه اى پيدا كنند و در موزه گذارند تا براى مردم خود، يك هويت تاريخى دست و پا كنند و بدين ترتيب، حس وطن پرستى و دفاع از هويت ملى
ببخشند. بنابراين موضوع هويت و شخصيت، از جهات مختلف اهميت دارد و بايد به آن پرداخت.
 
نكته ديگر ، آگاه سازى و اطلاع رسانى از داشته هاى گذشته و حال به افراد جامعه است.بسيار ديده شده كه مردم از گذشته تاريخى و ميراث گرانبهاى خود، خبر ندارند و بر اثر اين بي اطلاعى، جذب فرهنگ هاى ديگر مى شوند و همان چيزى را كه خود داشته و دارند را از ديگران طلب مى كنند و به قول شاعر” آنچه خود داشت، زبيگانه تمنا مى كرد”! اين دردناك ترين بخش از بحث هويت است زيرا ملتى كه از هويت خود جاهل باشد، دچار بيمارى “از خود بيگانى” و اليناسيون  شده و به راحتى در جوامع ديگر حل شده و به كلى از ريشه خود جدا مى شود. دست اندركاران فرهنگ، نبايد بگذارند، چنين بيمارى و ويروسى در جامعه دامنگير مردم شود كه اين آغاز خسارت هاى بزرگ براى جامعه آنها خواهد بود.تاريخ نشان داده چطور جوامع ريشه دار و متمدن و با سابقه درخشان تاريخى ، مغلوب گروهى متجاوز همچون مغول مى شوند و تا چند صد سال در اسارت آنها دست و پا مى زنند…
 
به نظر رسيد در اين موضوع مطالبى بحث و هم افزايي شود؛ در گام نخست، به افتخارات خود نگاهى كنيم تا گمان برده نشود،هيچ نداشته و نداريم و بى ريشه و بى هويت ايم؛بلكه برعكس از جهات متعدد افتخاراتى داريم كه به آن بباليم و ابتدا خدا را به پاس آنها، سپاس گوييم و سپس آنها را وسيله اى سازيم براي كسب افتخارات افزون تر. افتخاراتى كه بسيارى افراد يا ملت هاى ديگر، فاقد آنهايند و چه بسا در آرزوى داشتن آنند.ممكن است ورود و خروج ما به اين افتخارات، با سليقه هاى ديگران متفاوت باشد، اما ما هيچ ادعايي نداريم و حق را به آنها مى دهيم و اعتراف مى كنيم كه ممكن است كاستى و قصورى در روش ما وجود داشته باشد كه با راهنمايي صاحب نظران، آنها را اصلاح كنيم. اذعان مى كنيم كه “همه افتخارات ما”، محصور به اين معدود افتخارات ذكر شده در كتاب نيست و هم شما مى توانيد به آنها، تعدادى ديگر بيفزاييد و براى مخاطبان خود بيان نماييد و هم ما در تاملات بعدى، چيزهايي، بدان اضافه كنيم و همه توفيقات از خداست والله المستعان…
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *