ماه: فروردین 1397

خدماتى

          كمتر كسى است كه در طول شبانه روز به مشاغل خدماتى  نيازمند نباشد:تاكسى ها و اتوبوس ها و پيك موتورى و حمل و نقل بار و لوازم در شهر، رستوران ها، آژانس هاى مسافرتى و خدمات گردشگرى، فروشندگان سيّار و دستفروش ها، راهنمايان تلفنى و اينترنتى،خدمات كتابخانه اى و كتابدارى …

خدماتى ادامه »

ناشر

          اگرچه گفته مى شود با آمدن اينترنت و شبكه هاى اجتماعى و پيام رسان،رغبت مردم به كتابخوانى كم شده است اما كتاب همچنان مهم است و جايگاه آن تنزل پيدا نكرده است. البته از وقتى كتابخانه هاي ديجيتال،فايل رايگان كتاب ها را روى فضاى سايبر نهاده اند كتاب خوانان از …

ناشر ادامه »

نظامى

          خدمت در پست نظامى را از چند جهت انتخاب كردم.اين لباس را كه مى پوشم احساس مى كنم لباس خدمت پوشيده ام و مردم وقتى مرا در اين لباس ببينند احساس مى كنند يك خدمتگزار وطن را ديده اند كه محافظ آنها در برابر متجاوزان به قانون و كشور است،چه …

نظامى ادامه »

روحانى

          از قديم مى گفته اند:عالم دينى و روحانى شيعى،سرباز امام زمان (ع)است يعنى فرمانده و مقتدا و رهبرش اوست و لذا در هركارى كه مى خواهد انجام دهد مى نگرد رضايت مولايش در چيست ،همان را انجام مى دهد.اين بهترين محك براي شناخت يك روحانى واقعى از روحانى ادعائى و …

روحانى ادامه »

اهل رسانه

          من رسانا هستم و پيام و صدا و تصوير شما را به همه جا مى رسانم.ما اهالى رسانه ،با ابزارهاي رسانه اى مى توانيم يك صداى ضعيف را چنان بلند كنيم كه همه بشنوند و البته يك صداى بلند را هم با بايكوت و تحريم كارى كنيم كه رو به …

اهل رسانه ادامه »

اهل قلم

          قلم، زيبا ترين هديه الاهى است كه خداوند افتخار تعليم آن را به خود نسبت داده (الذى علّم بالقلم) و به آن سوگند هم ياد نموده است (ن، والقلم و ما يسطرون). بايد همينجا عرض كنيم ما كه شغل مان مرتبط با قلم است يعنى نويسندگان و مترجمان و روزنامه …

اهل قلم ادامه »

هنرمند

          خوشنويس هستم، نقاشيخط هم مى دانم؛ تزئين و مينياتور هم كار مي كنم،تابلوهايم را سالى چند بار در نمايشگاه عرضه مى كنم.ته صدائى هم دارم و بعضى اوقات در مجالس دوستان،مى خوانم.مى گويند هنرمندم اما من مى گويم هنرمند كسي است كه زيبائى ها را خلق كرده نه ما كه …

هنرمند ادامه »

كارمند

      كارمند،كار به مزد است يعنى در برابر كار و خدمتى كه به كارفرما مى كند، مزد دريافت مى نمايد.اگر براى او كار و خدمتى معين و شرح وظايفى مشخص شده است در چارچوب آن كار و وظيفه بايد حركت كند و چنانچه از آن عدول نمايد كم كارى محسوب شده و مديون …

كارمند ادامه »

بازرگان

          تجارت هاي فرامرزى را پيشه خود ساخته ايم.صادرات و واردات و جذب مشاركت هاي سرمايه گذارى و نيز جذب تكنولوژى هاي جديد و مورد نياز براي كشور در راستاى خدمت به هموطنان،هنر ماست.كشور هماره به سربازانى كه  اين ماموريت ها را به عهده گيرند نيازمند است.صادرات محصولات كشور و جذب …

بازرگان ادامه »

كشاورز

          من كشاورزم! كارم،كاشت و داشت و برداشت است. چشمى به دست هاى تلاشگر و چشمى به عنايات خالق بخشايشگر.از من فقط تلاش است اما از او  دهش است و بارش و رويش وبركت و بخشايش . به قول سعدى: که تواند که دهد ميوه الوان از چوب؟/ يا كه داند که برآرد …

كشاورز ادامه »

پيشه ور

          پیشه وران يا كاسبان و اصناف همانهايند كه اگر خوب عمل كنند ، حبيب خدا ناميده شده اند ( الكاسب حبيب الله).نيت ما در پيشه خود،خدمت به مردم و راه انداختن كار آنان است.چه خدماتى باشيم مثل هزاران مغازه و فروشگاه و رستوران و… چه تعميركار و ابزارساز و توليدى …

پيشه ور ادامه »

دانشجو

          دانشجو هستم و تا اتمام تحصيلات،شغل من همين است؛ اگرچه به مقتضاى”زگهواره تا گور،دانش بجوى”، هيچگاه نبايد با دانشجوئى وداع كنم و تا هستم بايد بياموزم و هيچوقت از يادگرفتن باز نمانم. چون دانشجوئى راه رسيدن به تخصص است ، لذا وقت گذرانى، مشغوليت هاى غير مرتبط، رفيق بازى و …

دانشجو ادامه »

آموزگار

          شغلى است كه آگاهانه انتخاب كردم و اگر دوباره يا صدباره هم به اين دنيا بيايم باز هم معلمى را انتخاب خواهم نمود! در خدمت شكوفه ها بودن و بالنده كردن آنها تا اينكه گل هاي معطرى براي آينده شوند،شغل من است و از انتخاب آن به خود مى بالم.لذت آموختن …

آموزگار ادامه »

پزشك

          من پزشكم و درمانگر بيماران دردمند ، از هر قبيله و تبار و مليت و عقيده اى كه باشند و در هركجا و هر شرايط، ماموريتم بهبود آنهاست.هميشه خود را در حالت آماده باش حس مى كنم تا اگر مرا فراخوانند بتوانم به فوريت در خدمت بيماران باشم.اين كه چه …

پزشك ادامه »

خانه دار

          من خانه دارم -حتى اگر آن را شغل به حساب نياورند- به خود مى بالم كه محور خانه و موجب مهر و همبستگى و دوام خانواده ام .من از مادر و مادر بزرگ هاى خود آموخته ام و ديده ام كه چگونه آنها رشته مهر خانواده و نخ تسبيح زندگى …

خانه دار ادامه »

مشاغل مهدوى( ١، پاكبان)

          من پاكبانم و باور ندارم كه منزلت افراد به شغل هاي پر طمطراق و پر درآمدشان باشد ،  بلكه باور دارم كه ملاك شغل خوب ، علاوه بر حلال بودن(مورد رضايت خدا بودن)، درجه خوب خدمت به مردم در آن شغل است.من خوشحالم كه هر دو ويژگى در كسب و …

مشاغل مهدوى( ١، پاكبان) ادامه »

امام و بهار

      اگر نگفته بودند كه به او اين گونه سلام كنيد:سلام بر تو اى بهار انسان ها و شادابى روزگاران(السلام عليك يا ربيع الأنام و نضرة الأيام)،باز هم مى گفتيم بهار جان ها شمائيد و شادابى روزگاران از شماست: جویبار چشمم از شوق نگاهت دیدنی است / آن سحرگاهی که می آید بهار چشم هایت…  …

امام و بهار ادامه »

عيد و بهار

      بهار با عيد آغاز مى شود و نوروز يا روز نو كه آغاز تحويل سال جديد است، براى بهار دوستان روز عيد محسوب مى شود.اين عيد هم در بهارانه ها،به عيد ديدار يار و موعد وصال دلدار،نام گذارى و پيوند داده شده و مباركى يافته است: بهار هركسي تحويل سال است /  بهار …

عيد و بهار ادامه »

روزگار و بهار

          با آمدن بهار ،تحول بنيادينى در عالم ،روزگار و جهان رخ مى دهد كه بهاريه ها به آن پرداخته اند:   ای دل بشارت می دهم خوش روزگاری می رسد/ اين  درد و غم طی می شود آخر بهاری می رسد… اگر آن گل به تنهایی نماید چهره بر عالَم /شود …

روزگار و بهار ادامه »

گل و بهار

      شاعران در بهاريه ها،از “گل” ،”باغ” و “بوستان”نيز به دلدار و نگار،گريز زده اند و با تعابير متفاوت،مستقيم و غير مستقيم از او ياد كرده اند: آمد بهار و گلرخ من در سفر هنوز /خندید و چشم من از گریه تر هنوز /آمد درخت و گل به بَر اما چه فایده /کان سرو …

گل و بهار ادامه »

دلدار و بهار

      بهار گوئى بهانه اي است كه شاعران از دلدار خود سخن گويند و از آن سرو دلجوى و يوسف كنعانى و انتظار زليخاها ياد كنند. جامى در بخشي از بهاريه اش ،پس از ياد يوسف كنعانى مى گويد:بيا جامى كه همت برگماريم/زكنعان،ماه كنعان را بياريم: گذار افکن به هر باغ و بهاری!/قدم …

دلدار و بهار ادامه »

ملال و بهار

          در بهاريه ها،هميشه  جايي هم براي دلشوره و ملال وجود دارد.ملال از اين كه بهار ظاهرى بيايد اما بهار حقيقى نيايد: صدای پای بهار آمد و بهار نیامد/ سکون و صبر و قرارم سر قرار نیامد/ به شوق دوست دلی داشتم نیامد و خون شد/به پای یار سری داشتم به کار نیامد…به خواب …

ملال و بهار ادامه »

يلدا و بهار

          شاعران پارسى در بهاريه ها، چنان كه خزان را در مقابل بهار، فراوان به كار مى برند،يلدا به عنوان “طولانى ترين شب سال” در برابر صبح سپيد و نورانى را براي بهار حقيقى وام ستانده و به كار برده اند:   …ببين چگونه قنارى به وجد آمده است/مترس از شب …

يلدا و بهار ادامه »

نرگس و بهار

          گل نرگس در بهارانه هاى شاعران ايران ، نماد گل بهارآفرين سالهاى خزان است و اشاره به بهار انسانها و مقام مقدس مهدوى است.اين گل تنها گلى است كه همه جهان را مى تواند گلستان كند: بگو با آنكه مى گويد به يك گل ،كى بهار آيد / گل نرگس …

نرگس و بهار ادامه »

معجزه بهار

          نكته ديگرى كه در اشعار بهاريه و بهارانه ، به مخاطبان يادآورى شده ،تذكر به “معجزه بهار “است! چه اعجازي از اين بالاتر كه  زمين مرده  و طبيعت فسرده ،دوباره زنده و پويا مى شود؛  دشت و باغ و مزرعه پر از شكوفه و زيبا مى شود؟ آيا اين قدرت …

معجزه بهار ادامه »

بهار و نگار

      در بهاريه هاي فارسي، نوعاً و بطور مشخص ، آمدن بهار با آمدن نگار ،گره مى خورد، آن هم نگاري كه شاه است و ماه است و طبيب است و آمدنش ، شفاي جان ها را به همراه دارد. مولوي مى گويد: بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد/ نگار آمد نگار …

بهار و نگار ادامه »

آمدن بهار

          …مترس از شب يلدا، بهار آمدنى است!     همه يقين دارند كه بهار آمدنى است! در اوج زمستان آنگاه  كه درختان ، خشك و لخت و بى حركتند و حتى يك شكوفه پيدا نيست؛ وقتى لشكر سوز و سرما مجال زنده ماندن را از هر گياهى گرفته است؛وقتى برف …

آمدن بهار ادامه »

بهارانه ها ى مهدوى(١.ما و بهار)

          ما ايرانيان را با بهار، سر و سرّى است؛راز و رمزى است؛بلكه نسبت فاميلى و خويشاوندى است! به خانه هامان دعوتش مى كنيم؛آمدنش را عيد مى گيريم؛خانه تكانى مى كنيم؛سبزه مى گذاريم؛سنبل و بنفشه مى آوريم ؛برايش سفره مى گستريم؛هفت سين مهر مى چينيم؛حياط خانه را آب مى پاشيم؛چشم به …

بهارانه ها ى مهدوى(١.ما و بهار) ادامه »

نقدگريزى

          انگ “ستيز”، پتكى است كه بهائيان و تشكيلات آنها بر فرق هر منتقد خويش فرود مى آورند و او را از قبل محكوم به ستيزه با بهائيان نموده و خود را از خواندن نقد او بى نياز مى بينند! اينكه هر نقدي، ستيز نام گيرد و هر پژوهش مستقل حاوى …

نقدگريزى ادامه »

مظلوميت

          گفت : اين همه جفا و ستم بر بهائيان رواست؟ همين كه آنها بر اين محروميت ها و زندان ها و كشتن ها،صبورى كرده اند،نشان حقانيت آنها نيست؟ گفتم: مظلوميت و حقانيت،دو مقوله جدا از هم هستند.ممكن است كسى مظلوم واقع شود ولى حقانيت نداشته باشد.مثلاً يك داعشى در دست …

مظلوميت ادامه »

حقانيت

          گفتم چگونه حقانيت بهائيت به عنوان يك دين الاهى براي تو ثابت شد؟گفت :اگر بهائيت يك دين نبود تا به حال از بين رفته بود و دويست سال دوام نمى آورد و اين همه پيرو نمى داشت.گفتم دوام و پيرو، دليل حقانيت نيست وگرنه شيطان و شيطان پرستى هم از …

حقانيت ادامه »

سانسور

            ” عموجان، اگر تو خدا هستی، چرا ما باید اینقدر در سختی و زحمت باشیم…؟! “اين سخن بهائيان سلطان آباد به بهاء الله است كه محمد علي سلمانى آرايشگر و سلمانى مخصوص بهاء الله و از نزديكان وى از خاطرات خود در مدت همراهى با او نوشته و خوان كول …

سانسور ادامه »

طرد

          بدترين تهديدى كه يك متخاصم در دعوا و درگيرى با دشمن خود مطرح مى كنداين است:كارى مى كنم كه هيچكس نگاهت نكند؛سلامت نكند؛ كمكت نكند؛به خانه اش راهت ندهد،قرضت ندهد،كارت ندهد؛همسرت نشود؛همسفرت نشود؛همنشينت نشود؛به عيادتت نيايد؛دارويت ندهد؛جنازه ات را برندارد تا در عزلت و تنهايي و بيكسى بمانى و  بميرى …

طرد ادامه »