سرّ وِجدان

 

 

 

معرفت ما به حقايق جهان گاهى از طريق براهين عقلى است مثل اينكه از آثار پي به موثر و از مصنوع ،پى به صانع  مى بريم كه نامش معرفت عقلی است ؛ گاهى نيز معرفت ما از طريق مواجهه وجودي با يك حقيقت است مثل اينكه چون خداوند خودش را به فطرت ما معرفى كرده او را وجدان مى كنيم كه نامش معرفت قلبى و در مورد خداوند، معرفت فطرى است.به بيان ديگر وقتى مى گوئيد “يافتم” يا “وِجدان “كردم،يعنى با تمامى وجود به آن پى بردم،به اطمينان رسيدم،يقين كردم. آن هم يافتن و اطمينان و يقينى كه ديگر هيچ ترديدى در آن راه ندارد و شكوك و شبهات هيچ خدشه اى به آن وارد نمى سازد. وجدان، گاهى از طريق حواس است مثل آنكه گرماي بخارى را وجدان مى كنيد؛گاهى از طريق عواطف روحى و قلبى است مثلاً علاقه خود را به مادر يا خشم خود را نسبت به دشمن وجدان مى كنيد؛گاهى هم در پرتو عقل و علم ،موضوعى را وجدان مى كنيد مثلا در مى يابيد عدد چهار زوج است و هشت بيشتر از هفت است.گاهى هم از طريق فطرت خويش،وجدان مى كنيد مصنوع و وابسته و آويخته و نگهداشته شده ايد و قيوم و دگرگون كننده و نگهدارنده اي داريد …در اين وجدان ها،ترديدي راه ندارد زيرا جان شما با آن واقعيت پيوند خورده و به يقين رسيده ايد.يقينى وجودي از طريق وجدان…
 
 وقتى مى گوئيد خدا را وجدان كردم،يعنى از سويداي جان و عمق وجود ،او را يافتم.ديگر اگر به فرض ، همه جهان منكر خدا شود يا همه بلندگوها و رسانه ها بسيج شوند كه مرا از اين باور منصرف نمايند،من متزلزل نمى شوم و از عقيده ام بر نمى گردم زيرا او را يافتم و وجدان كردم. شما از طريق تحولات و تبدلات و تغييرات نفسي خود متذكر خدا مى شويد:چه كسي شما را از بيداري به خواب،از خواب به بيدارى، از بيهوشي به هشياري،از حفظ به نسيان ،از شادي به غم،از غم به شادى،از علم به جهل ،از جهل به علم،از ياد به فراموشي،از فراموشي به يادآورى و خلاصه صدها تحول ديگر كه دائماً در نفس شما ايجاد مى شود ، مى برد و متحول مى كند و شما مى يابيد كه نقشي در آن نداريد.اين تذكرات نفسي،وجدان شما را بيدار مى كند و مى يابيد كه قيّومى داريد كه به او قائميد.اين تذكرات ،پرده ها را از روي فطرت شما كنار مى زند و خدا را وجدان مى كنيد.اين معرفت از جنس پي بردن از  آيات و آثار يا پى بردن از مصنوع به صانع نيست بلكه معرفت به خود خداست.لذا راهش ،راه فكر نيست…
 
راه وجدان و راه متذكر معرفت فطرى شدن،با راه معرفت فكرى،جداست. فكر و تفكر ، جايگاه بالايي در آموزه هاي ديني ما دارد به طورى كه ساعتى تفكر از يك سال عبادت برتر شمرده شده و آيات بسياري در قرآن ،مردم را به تفكر و انديشه در كار دنيا و آخرت و فرجام سرنوشت پيشينيان و نعمت هاى الاهى و خلقت آسمان و زمين و موجودات …فراخوانده است.اين درجه اهميت براي تفكر،از آنجاست كه تفكر، عامل درك حقايق و نيز تصحيح انديشه و عمل مى شود.گاهى ساعتى تفكر،مسير يك زندگى را تغيير مى دهد و يا سرنوشت كشوري را دگرگون مى كند.محروم ساختن خود از تفكر به بهانه مشغله هاي فراوان و درگيرى هاي روزمره، انسان را به آبى راكد تبديل مى كند.اين تفكر است كه به پويائى و ابتكار و نوآوري و تحرك مى انجامد. اما فقط در يك مورد است كه تفكر توصيه نشده است بلكه از آن نهى شده ايم و آن تفكر در ذات خداوند مى باشد.علتش هم مشخص است زيرا ذات خداوند برتر از فكر ماست و فكر ما نمى تواند بر ذات خداوند احاطه پيدا كند چون فكر ما در محدوده ماده حركت مى كند و خدا ماده نيست تا در دسترس فكر ما قرار گيرد.
 
لذا براي وجدان خداوند بايد از افكارمان كه در حيطه ماده،محدود است فاصله بگيريم و “لافكر” شويم تا بتوانيم خدا را وجدان كنيم.معرفت خداوند از طريق فكر بدست نمى آيد و از سوي ما اين راه بسته است اما از سوي خداوند راه باز است و او از طريق فطرت و وجدان خود را به ما معرفى مى نمايد و مى شناساند.بنابراين، لافكرى (يعنى پاك كردن خود از فكر و لوازم آن)شرط ورود به معرفة الله و عرفان ذات ربوبى شمرده شده است.پس فقط در شناخت ذات خدا،فكر را جواب مى كنيم و لافكر مى شويم.كاركرد فكر،شبيه سازي پديده ها بر اساس نمونه ها و داده ها و تجربه هاي قبلى و جمع بندي آنهاست و خدا شبيه هيچ پديده اى نيست تا فكر به آن احاطه پيدا كند.آنها كه اين خط قرمز را رعايت نكرده و خواسته اند با فكر خود بر خدا احاطه پيدا كنند ، دچار لغزش هاي فراوان شده اند و در نهايت خدايي ذهنى ساخته اند كه مصنوع خودشان(يعنى ساخته فكرشان)است.اين خداي فكري و ذهنى و وهمى و تصورى،خداي واقعى نيست و مردود است.خدائى كه با اوهام و تصورات ذهنى ساخته شود همان اندازه مردود است كه خدائى با سنگ يا چوب(بُت) ساخته شود.بايد بت هاي ذهن ساخته از خدا را كنار گذاشت و آنها را شكست… لذا در روايات داريم :آنچه با اوهام و افكارتان در دقيق ترين شكلش در مورد خدا، تشخيص و تميز دهيد، ساخته خودتان است و مصنوعى مثل خود شماست و مردود است بسوي خودتان!(كلما ميزتموه باوهامكم في ادقّ معانيه،  مخلوق لكم مصنوع مثلكم مردود اليكم؛بحارالانوار٢٩٣/٦٦).
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *