انسان معارفى،١. كيست انسان؟!

 

 

 
منظور از انسان، همين شما هستيد و من و كساني كه با آنها زندگى مى كنيم و هموطنان ما و چند ميليارد ديگر كه روي اين كره خاكى زندگى مى كنيم و ميلياردها فرد ديگر كه قبل از ما بودند و بعد از ما هم خواهند آمد و زندگى خواهند كرد.لازم نيست خيلي دنبال تعريف انسان باشيم كه اين نام را اولين بار چه كسى بر ما نهاد و معنايش چيست و فلسفه نام گذارى چه بوده و از اين قبيل سوالات؛ همين كه خود را مى يابيم موجودى هستيم داراي فهم و احساس و قدرت تشخيص  و متمايز با حيوان و گياه و ساير موجودات،كافى است كه حقيقت خود را باور كنيم و بودن خود را حس كنيم و يقين كنيم كه هستيم و خودمان،خودمان را به وجود نياورده ايم بلكه از پدر و مادرى به وجود آمده ايم كه آنها نيز مثل ما از پدر و مادر ديگرى به وجود آمده اند و اين سلسله را نمى دانيم ابتدايش كى بوده ولي يقيناً ما  و امثال ما قادر به ساختن خود نبوده ايم و همين الان هم در معرض تغيير و تحول هستيم و قادر به جلوگيري از بسياري از تغييرات در خودمان نيستيم و نيروي ديگرى است كه ما را آورده و به پيش مى برد…
 
روزي نبوديم بعد به دنيا آمديم؛روزي كودك بوديم و بعد نوجوان و جوان؛ بعد هم مى بينيم كساني به آخر خط مى رسند و مى ميرند و آنها را به خاك مى سپاريم و تمام. اين سرنوشت ماست و هويت ما در گرو همين مدتى است كه هستيم و نشان مى دهيم كه كيستيم و چگونه كسي هستيم و چه نقشي را براي خود و اطرافيان خود رقم مى زنيم و چه چيزي از ما به يادگار مى ماند خاطره اي خوب يا بد؛ اثرى خوشايند يا ناخوشايند؛ همين الان كه هستيم ، بايد چگونه باشيم و چه انتخابى داشته باشيم؟ گفتم انتخاب! بله مى يابيم در بسيارى از جاها ما قادر به انتخاب هستيم و نمى توانيم منكر شويم كه خودمان بوده ايم كه انتخاب كرده ايم و در انتخاب مان چه خوب يا بد، مجبور نبوده ايم لذا پيامدهايش را هم پذيرا هستيم و گلايه هم نداريم. همين قدرت انتخاب ماست كه به هويت ما شكل مى دهد و يكى نيكوكار نام مى گيرد و ديگرى تبهكار و اگر حق انتخاب نداشتيم با سنگ و آهن و چوب ،فرقي نداشتيم!
 
در خانواده اي كه به وجود آمديم از همان ابتدا شاهد نام ها و باورها و مراسمى بوديم:خدا، نماز، دعا، پيامبر،قرآن، امام و… ابتدا از اين مفاهيم چيزي نمى دانستيم ولي كم كم مطالبي براي ما گفتند و چيزهايي هم خوانديم، روي آنها هم فكر كرديم و كم و بيش مثل آنها معتقد شديم؛ يعنى آن باورها را پذيرفتيم . شايد اگر در خانواده و محيط ديگرى هم بوديم،نوع ديگرى مى شديم اما اكنون به خدا باورمند شده بوديم به عنوان آفريننده و گرداننده و تحول بخش خود و جهان و باورمند شده بوديم او براي ما كتاب و راهنمايانى هم فرستاده كه سرگردان نمانيم و بدانيم چگونه بايد باشيم؛ البته كسانى را هم مى ديديم كه مثل ما اين باورها را ندارند اما باور آنها ما را جذب نكرد چون دليل محكمى براي باورهاي خود نداشتند و حرف هاي آنها هم با وجدان ما جور در نمى آمد؛ لذا جذب آنها نشديم. حالا خود را مسلمان دانسته و به خدا و معاد و پيامبر و امامان و قرآن باورمنديم و حتى مى توانيم از باور خود دفاع علمى كنيم …
 
برگرديم به انسان. گفتيم به خدا باورمنديم و به اسلام، پاي بند. سوال من و دوستان همفكرم اين بود كه انسان در نگاه خدا و پيشوايان دين چگونه تعريفى دارد و مسئوليت هايش چيست؟اصلاً چگونه هست و چگونه بايد باشد؟ اين پرسش ما را به پژوهش كشاند كه  در دو منبع موجود،يعنى قران و روايات گشتى بزنيم و سوال خود را پيگيرى نماييم و پاسخ را بجوئيم. اگر به نتيجه رسيديم كه به مقصد رسيده ايم و اگر نه،بايد از اهل فن و دانايان دين كه در تحقيق از ما ماهرترند مراجعه كنيم و از آنها كمك بگيريم تا به پاسخ برسيم. سوال مان يك سوال بنيادي بود كه هم گونه زيستن ما را مشخص مى ساخت و هم براي همه همنوعان ما هم مى توانست چراغ راهى باشد كه گونه زيستن خود را با آن تنظيم نمايند. با دوستان تصميم گرفتيم نام اين گشت و گذار در متون را “انسان معارفي” بگذاريم و مقصودمان اين بود كه در معارف دينى ما كه نشأت گرفته از قرآن و روايات است،انسان ، كيست و چگونه بايد باشد؟ چون نتيجه تحقيق براي خودمان بسيار مبارك و راهگشا بود،دريغمان آمد كه آن را با شما عزيزان به اشتراك نگذاريم.اين شما و اين هم پژوهش ما…
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *