غيبت امام

 

 

وقتى امامت امامان، به دوازدهمين امام يعنى حضرت مهدى(ع)، فرزند امام حسن عسكرى(ع)رسيد، طبق برنامه الاهى ،غیبت ايشان مطرح شد.يازده امام پيشين كه بين مردم،ظاهر بودند و مأموريت پيشوايي و هدايت را اينگونه انجام مى دادند، به دست حاكمان ظالم،به شهادت رسيدند؛ اما اين امام بايد براي ماموريت بزرگى كه بر دوش دارند، غيبت اختيار كنند تا ظالمان نتوانند ايشان را به شهادت برسانند.غيبت در لغت به معنای پنهان شدن از دیدگان است و غایب به کسی گفته می‌ شود که ظاهر نیست.حضرت مهدى(ع) به امر خداوند زندگی مخفی دارد و این زندگی تا زمانی که خداوند بخواهد ادامه خواهد داشت. نقطه پایانی غیبت امام زمان(عج) دوره ظهور است که زمان آن مشخص نیست. این زندگانی پنهانی به یک دوره کوتاه‌مدت با نام غیبت صغری و یک دوره طولانی مدت با نام غیبت کبری تقسیم می‌ شود١. مقصود از غيبت،ناشناخته بودن آن حضرت است؛ يعنى  مردم او را نمى بينند يا می‌بینند اما نمی‌ شناسند؛چنانكه طبق روايات ايشان هرساله در مراسم حج حاضر مى شوند و مردم نیز او را می‌ بینند ولی نمی‌ شناسند(يرونه و لا يعرفونه)٢.لذا چه زيبا گفته اند غيبت امام، عدم ظهور است نه عدم حضور…
 
باور به غیبت امام قائم، پيش از آن مطرح شده و ریشه در احادیث رسیده از پیامبر(ص) و امامان داشته است. در برخی از این احادیث به دو مرحله غیبت کوتاه و بلند تصریح شده است. از سوی دیگر زندگی و ارتباط محدود امامان پیش از او در سامراء نيز  زمینه‌ ساز این اندیشه بود که امکان دارد امام در دسترس نباشد و ارتباط او با شیعیان از طریق نمایندگان خاص و یا نامه‌ نگاری(توقيعات) باشد. چنانچه موضوع وکالت از زمان امام هفتم بيشتر رواج يافت زيرا مدتی از عمرش را در زندان گذرانده بود و ارتباط مردم از طريق نمايندگان امام انجام مى گرفت.ظاهر نبودن هرگز به معناي عدم فايده امام نبوده و نيست زيرا پيامبران و امامان، حجت الاهى هستند و چه ظاهر و چه غائب، ماموريت هدايت خلق را انجام مى دهند.پيشتر نيز برخى پيشوايان الاهى چنين غيبت هائي را داشته اند كه شيخ صدوق در كتابي كه به دستور خود امام نوشته است،اين گونه غيبت ها را شرح داده است٣. لذا در روايات، بهره ورى مردم از ايشان در دوران غيبت، به بهره ورى مردم از خورشيد،هنگامى كه ابرها آن را پوشانده باشند، تشبيه شده است٤…
 
غيبت امام زمان (ع)هماره مورد سوال كسانى بوده و از فلسفه آن پرسيده و مى پرسند و چه بسا موجب سرگشتگى و حيرت افرادى شده است.غيبت امام،يك امر الاهى بوده و همه اسرار و علل آن بر ما روشن نیست؛ چنان که در برخی روایات، حکمت اصلی غیبت امام، از رازهای خدا دانسته شده که پس از ظهور آشکار خواهد شد٥.با این حال در روایات بر چند موضوع تاکید شده است:حفظ جان امام٦؛ امتحان و آزمایش مردم تا ثابت قدمان از سست پيمانان جدا شوند٧؛فراهم نبودن زمینه سیاسی و اجتماعی برای جهانی شدن اسلام و ديگر: نبودن بیعتی بر عهده ایشان با احدی از ظالمین تا هنگام ظهور٨.به نقل برخی روایات، پیشواى دوازدهم، هیچ حکومت ستمگری را حتی از روى تقیه، به رسمیت نمى‌ ‏شناسد. او مامور به تقیه از هیچ حاکم و سلطانى نیست و تحت‏ حکومت و سلطنت هیچ ستمگرى در نخواهد آمد و احکام دین خدا را به طور کامل و بى هیچ پرده پوشى و بیم و ملاحظه‌‏اى اجرا می‌ نمايد. آن حضرت، غایب است تا وقتی قیام می‌ کند، عهد و پیمان و بیعت هیچ حاکم و حکومتی بر عهده‌اش نباشد٩…
 
پس از شهادت امام يازدهم حضرت عسكرى در سال ٢٦٠ق، غیبت صغری یا غیبت کوتاه‌ مدت امام دوازدهم آغاز شد.اين دوران ٦٩ سال به طول انجاميد و در سال ۳۲۹ق به پایان رسید.در این دوران حضرت مهدی(ع) از طریق چهار نفر نماينده خويش (نواب اربعه) که به ترتیب عهده‌ دار وظیفه وكالت بودند، با شیعیان ارتباط داشتند و شیعیان نامه‌ ها و درخواست‌ ها و سوالات خويش را از طریق این افراد به امام می‌ رساندند و از همین طریق نیز پاسخ خود را دریافت می‌ کردند.اين چهار وكيل بزرگوار عبارت بودند از :عثمان بن سعيد عمروى،محمدبن عثمان،حسين بن روح نوبختى،علي بن محمد سمرى. در این دوران ، البته افرادى نیز با امام دیدار داشته‌اند اما اصل بر پنهانى ايشان بوده و همه امور از طريق وكيلان نامبرده انجام شده و مردم از طريق آنان،امور خود را با آن حضرت در ميان مى گزارده اند.بدين ترتيب، هم امام از تيررس ظالمانى كه يازده امام را شهيد كردند و در پي شهادت ايشان هم بودند،خارج شده و هم امور هدايتى و پيشوائى دينى از طريق اين وكلا به انجام مى رسيده است…
 
——————–

 

١.نعمانی، الغیبه/۶۱؛ طوسی، الغیبه/۱۶۴؛شیخ مفید، الإرشاد٣٤٠/٢.   ٢.طوسی، الغیبه/٣٦٤؛ صدوق،کمال الدین و تمام النعمه٤٤٠/٢.    ٣. شيخ صدوق،كمال الدين و تمام النعمه،مقدمه و متن.        ٤.صدر، تاریخ الغیبة الکبری ٣١/٢-٣٢.    ٥.کمال الدین و تمام النعمه٢٨٢/٢.    ٦.نعمانی، الغیبه/١٧٧؛طوسی، الغیبه/٣٣٤.   ٧.نعمانی، الغیبه/٢٠٥؛ طوسی، الغیبه/٣٣٩.   ٨.نعمانی، الغیبه/۱۷۱و ۱۹۱؛ طوسی، الغیبه/٢٩٢.  ٩.كمال الدين،باب٤٤، ص١٤١.
 
 
 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *