سرّ علم

 

 

 

آيا در فرهنگ دينى، هرچيزى را كه در كلاس مدرسه ها و دانشگاه ها و حوزه ها و در فضاي مجازى،مى آموزند، مى توان “علم” ناميد؟ آيا انتقال هر دانستنى از هر موضوع و مطلبى و با هر انگيزه اى،علم آموزى و فرايندى ارزشمند و مقدس است؟ چنين نيست و بسيارى از اين دانستنى ها شاكله وجودى انسان را ارتقاء معنوى نمى دهند و از جنس نور نيستند كه صفحه قلب انسان را روشن كنند.آنچه انسان ها به يكديگر مى آموزند، اندك و محدود است و صرفاً محفوظاتى است كه از ديگران آموخته يا با كنكاش هاى بشرى به آن رسيده و چه بسا به لحاظ محتوا از جنس ظلمت و حيرت يا خنثى باشد.امام صادق(ع) فرمود:”دانش،  با فراگیری زیاد به دست نمی‌آید؛زيرا علم، نوری است که خدا در قلب هر کس که هدایتش  را بخواهد، قرار می دهد”(لَیْسَ الْعِلْمُ بِکَثْرَةِ التَّعَلُّمِ وَ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ تَعَالَى فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَه)١.علمى كه منشأ الاهى داشته باشد در آن خطا و انحراف و تخريب، راه ندارد و به فرموده قرآن،از جنس گشودن دريچه سينه به روشنائى هاست:(فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلام)٢‏.از امام سوال شد،نشانه اين علم چيست؟فرمود: “روی آوردن به خانۀ جاودانی و کنده شدن از خانۀ فریب دهنده دنیا و آمادگی برای مرگ قبل از آمدنش”!٣…

تعبير “نور” براي علم الاهى، بسيار حائز اهميت است؛ هيچ واژه اى مثل نور،نمى تواند ويژگى علم الاهى و تفاوت آن با علم بشرى را تبيين نمايد.علت اختلافات دانشمندان و وجود اقوال مختلف و نظريه هاى متفاوت،براي آن است كه افراد در ابهام قرار دارند لذا متوسل به حدس و گمان و فرضيه مى شوند؛اگر مطلب مثل نور برايشان روشن و واضح بود اينقدر اقوال مختلف پديد نمى آمد؛چون نسبت به موضوع در تاريكى هستند مثل داستان فيل و كوران، هركس با گمان خود از فيل،تصوير ناقصى نشان مى دهد؛همين گونه صاحبان علوم بشرى، با حدس و گمان و فرض مطالبي را در مورد وجود و حقايق ديگر مى گويند و ديگرى خلاف آن ، و هيچكدام هم راهى به حقيقت نبرده اند و در تاريكى هستند. اما اگر نورى بر صفحه وجود آنها مى تابيد و حقيقت موضوع را چنانكه هست مى ديدند، ديگر متوسل به فرض و گمان و حدس نمى شدند! به ويژه اگر تابشگر آن نور،خداي عالم و خبير و حكيم باشد…

خداوند اين نور را گاهى مستقيم بر قلب ها مى تاباند و گاهى قلوب كسانى را با اين نور،منور مى كند سپس مردم را براي كسب اين نور،به سراغ آنان مى فرستد تا توسط آنان ،منور به نور علم شوند. دانش حقيقي قرآن را در سينه كسانى كه علم به آنان داده شده(اوتوالعلم) قرار داده است (بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ )٤و آنانند صاحبان علم كه همپاي خدا و فرشتگان به يگانگى خدا شهادت مى دهند(شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ)٥ و سپس مردم را به سوى آنان ارجاع داده است(فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ)٦.اينان كه معدن علم اند٧، پيامبر و امامان عليهم السلام اند كه مردم براي كسب اين نور بايد به آنها مراجعه كنند. امام صادق(ع) فرمود: “ما هستيم که مي‌دانيم و دشمن ماست که نمي‌داند و شيعيان ما خردمندان هستند”٨.اگر كسي به آنان مراجعه نكرد و از نور آنان اقتباس ننمود، در تاريكى علم هاى ظلمانى،اسير گشته است…

نتيجه اين پويش آنكه علم الاهى نور است و ظلمت شكن و خداوند اين نور را به قلب كسانى مى تاباند و اين علم ،علم حقيقي است:”آيا کسي که مرده‌ دل بود، و زنده‌اش کرديم و براي او نوري پديد آورديم تا در پرتو آن در ميان مردم برود، چون کسي است که گويي گرفتار در تاريکي‌ هاست و از آن بيرون آمدني نيست؟!’٩؛ اين علم است كه در دردل عالمانش،خشيت نسبت به خدا،ايجاد مى نمايد(إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)١٠. اين خشيت،نشان آن علمى است كه نور است و گرنه بسياري بظاهر عالمان هستند كه از خدا نمى هراسند و با علمشان هزاران بلكه مليون ها انسان را به تباهى مى كشند، چون از خدا پروا ندارند. راز علم حقيقى، نور بودن آن است كه توسط خدا يا فرستادگان او بر قلب متعلمان بتابد و حقايق را در پرتو اين نور ببينند و در درجه نخست حقارت و كوچكى خود را در برابر عظمت خالق مقتدر خويش، وجدان كنند و لذا دربرابرش خاشع شوند و اين خشيت،نگهدار آنها از غلطيدن به معاصى شود…

————–

١.شهيدثاني،زين الدين بن على،منية المريد/١٤٩،حديث عنوان بصرى.     ٢.انعام/١٣٥.  ٣. بحارالانوار٢٣٦/٦٥.   ٤.عنكبوت/٤٩.     ٥.آل عمران/١٨.      ٦.نحل/٤٣.     ٧. غررالحكم/٤٩٥.      ٨.كافى٣١/٨.   ٩.انعام/١٢٢.    ١٠. فاطر/٢٨.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *