كانت و غايت گرائى

 

 

ايمانوئل كانت( ۱۷۲۴ – ۱۸۰۴)از فیلسوفان کلیدی عصر روشنگرىاست. او تجربه گرايي و عقل گرايي نوین را در هم آمیخت و روش او در مابعدالطبيعه و معرفت شناسى، اخلاق ، فلسفه سياسى، زيبائى شناسى و فلسفه تاريخ هنوز طرفدارانى دارد.فلسفه نقدى او در اين آثار مطرح شده است: نقد عقل محض، نقد عقل عملى، نقد قوه حكم، خودآيينى انسان.وی استدلال می‌کند که درك انسان، سرچشمه قوانین سراسری طبیعت است که سازنده همه تجربه ماست؛ و خِرَد انسان است که قانون اخلاقی را به ما می‌دهد و این قانون، بنیاد ما برای باور به خدا، آزادى و جاودانگى است.در سن ٤٦سالگی کرسی پروفسور رشته منطق و متافیزیک را در شهر کونیگسبورگ به دست می آورد. در همین سال اثر تازه اش را با عنوان اشکال و دلایل دنیای ذهنی و عقلی را منتشر  كرد و دوسال نيز رئيس همان دانشگاه شد، سپس استاد آکادمی سلطنتی پروس در برلین می شود و بعدها عضو افتخاری آکادمی علوم سن پترزبورگ می گردد.بيشتر عمر او به تدريس و تاليف گذشت و در ٨٠ سالگى درگذشت و در مراسم تشییع جنازه او، مردم از شهرهای مختلف آلمان گرد آمدند تا به مردی بزرگ ادای احترام نمایند. بر سنگ نوشتهٔ آرامگاه وی این جملات حک شده‌است: «دو چیز، هر چه مکررتر و ژرف‌تر به آن‌ها می‌اندیشم، ذهنم را با شگفتی و هیبت باز هم تازه‌تر و فزاینده‌تری به خود مشغول می‌دارند: آسمان پر ستاره بر فراز من و قانون اخلاقی در درون من!

کانت پانزده سال آخر عمر خود را با مشکلات حاد ماموران سانسور سپری کرد. در سال ١٧٩٤ او را متهم به تحقیر بعضی از اصول متن مقدس مسیحی کردند و به او گفتند که متون مذهبی اش را که با انجیل مطابقت ندارند تدریس نکند.او یازده سال چیزی منتشر نکرد تا نقد عقل محض را به اتمام رساند كه بزرگ‌ ترین شاهکار فلسفی او در رديف جمهور افلاطون و اخلاق اسپينوزا بود.او با ترکیب دو مشرب، روند تکامل فلسفه را متحول ساخت و مسیر آن را دگرگون کرد. او در کتاب نقد عقل عملی نیز به تحقیق در خصوص مابعدالطبيعه یعنی شناخت مسایلی چون وجود خدا، جاودانه بودن روح، جبر و اختیار انسان، ضرورت آزادى و نظایر آنها پرداخته‌ است.كانت در سراسر دوران زندگی خود با چهار پرسش بنیادین فلسفی در موضوع«شناخت شناسی»، «فلسفه اخلاق» «فلسفه تاریخ» و «انسان شناسی»قرار داشت:من چه چیز را می توانم بشناسم؟من چه باید بکنم؟به چه چیز می توانم امید بندم؟و انسان چیست؟ در میان این پرسش ها، ‌چنانکه پیداست، ‌پرسش سوم به فلسفه تاریخ مربوط است؛ یعنی موضوعی که از شالوده های فلسفه سیاسی کانت به شمار می رود و با فلسفه اخلاق وی ارتباط تنگاتنگ دارد.

دیدگاه های کانت در باب فلسفه تاریخ، به طور عمده در مقاله “معنی تاریخ کلی همراه با مقصدی جهان شهری”، بازنگری اندیشه های یوهان گوتفرید در کتاب “اندیشه هایی در باب فلسفه تاریخ نوع بشر” و “حدس هایی در باب آغاز تاریخ بشر”انعکاس یافته است.برای آشنایی با اندیشه های کانت در مورد فلسفه ی تاریخ، نخست لازم است با دیدگاه او در مورد انسان آشنا شویم. در نگاه کانت، ‌انسان موجودی است آزاد، ‌خردورز و اخلاق گرا که می تواند با به کار گرفتن خرد خویش در طبیعت تصرف کند و دست به نوآوری و تولید بزند. انسان از آنجا که از غرایز بشری برخوردار است، ‌اما به دليل غایت ذاتی نمی تواند و نمی باید به عنوان شیء و ابزار به کار گرفته شود.از دیدگاه کانت، ‌در تاریخ انسان یک غایت طبیعی در کار است که نوع بشر را به سوی پیشرفت و کمال رهنمون می شود.کانت این غایت طبیعی را «ایده»می خواند. اثبات یا نفی ایده از راه مطالعات علمی میسر نیست، ‌اما بدون آن فهم و تبیین تاریخ ناممکن خواهد بود. کانت، ‌در این میان، ‌فلسفه تاریخ خویش را با تکیه بر خرد، ‌آزادی و اخلاق به عنوان مقوله هایی بنیادین مطرح می کند. انسان با گوش سپردن به ندای وجدان خویش، ‌در می یابد که موجودی اخلاقی است، و در بهره مندی از «شخصیت مشترک» اخلاقی، با همنوعان خویش شریک است. بنابراین، مقوله های خرد، آزادی و اخلاق در ساختن و پرداختن تاریخ بشر نقش تعیین کننده دارند.

 

کانت با اين بنياد سه گانه، بر دیدگاه مبتنی بر جبر تاریخ که تقدیری محتوم را برای سرنوشت بشر در درازنای تاریخ رقم می زند، خط بطلان می کشد. بستر تاریخ دربرگیرنده رخدادهایی از پیش تعیین شده نیست، و انسان ها بازیگران صحنه ای نیستند که مهار آنان در دستان نیرویی دیگر باشد. تاریخ را انسان ها می سازند. آنان با تصمیم گیری ها، ‌کنش ها و واکنش های خود ـ که از اختیار و آزادی بر می خیزد ـ سرنوشت خود را به دست خویش رقم می زنند.با دقت در ژرفای اندیشه کانت درباره فلسفه تاریخ، می توان دریافت که او از یک سو با نظر به رخدادها و تحولات تاریخ، به دنبال اصل علیت است و از سوی دیگر، نقش انسان در ساختن تاریخ را بر بنیاد آزادی مورد توجه قرار می دهد. ساحت نخست به «بودن» مربوط می شود و ساحت دوم به «بایستن». در یک طرف با غایتی طبیعی سروکار داریم، و در طرف دیگر با کنش هایی که از آزادی بر می خیزد و انسان وظیفه گرا، ‌کنشگر آن است. بنابراین، «بودن»، ‌سیر تحولات تاریخ است، اما بایستن با آزادی بشر گره می خورد و پیشرفت را تعیین می کند كه آن چيرگى انسان بر طبيعت است…

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *