معرفت افزايي

 

 

 
چرا بر معرفت امام ، اين همه تأكيد شده و نشناختن او را برابر با دوران جاهليت پيش از اسلام، دانسته و فرموده اند:” هركس بميرد در حاليكه امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ دوران جاهليت ، مرده است”؟ اين تاكيد، نشان مى دهد معرفت امام، همسنگ اصل هدايت اسلام و شاكله دين است و اگر كسى بدين معرفت دست نيابد، گوئى اصل دين را نفهميده است. به عبارت ديگر،اگر كسى پيامبر و پيشوايان دين را- كه خدا تعيين نموده و وحى و معارف الاهى را بدانان سپرده تا به مردم برسانند- نشناسد و به آنها رجوع ننمايد، چگونه به اصل دين دسترسى پيدا خواهد كرد؟ از آنجا كه امامان معصوم، نقش محوری در شناخت خداوند دارند و آنها را درهای خداوند (ابواب الله)، راه به سوی او (سبیل الله) و راه نمایان بر او (ادّلاء علیه) معرفی كرده اند٢، بايد آنان را شناخت زيرا ايشان، چند نقش اساسی را بر عهده دارند: نخست اینکه انسان‌ها را به راه خدا رهنمون می‌شوند و آنها را در این مسیر راهنمایی می‌کنند. دوم اینکه خود، راهی به سوی خدا می‌شوند و سالکان طریق الی الله را یاری می‌دهند که با بهره‬ ‏گیری از این راه روشن، بی ‏هیچ خطا و اشتباهی به هدف خود برسند و سرانجام چون دری گشوده به سوی پروردگار، رهنوردان طریق هدایت را به سراینجات و رستگاری داخل می‌سازند.
 
محمد بن علاء جرجانی نقل مى كند كه در مرسم حج، امام رضا(ع) را در حال طواف ديدم.به ايشان عرض كردم:فدايت شوم، معناي اين روايت پيامبر(ص)چيست كه فرمود:«هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است»؟ امام فرمود: بلی، پدرم، از جدم، از حسين بن على، از على بن ابى طالب اين سخن را نقل فرمودند. از امام سؤال کردم: فدایت شوم، مراد از مرگ جاهلی چیست؟ فرمود: یعنی مشرك مرده است”٣.اين روايت پيامبر در منابع روایی اهل سنت فراوان با همین مضمون و عبارات ، فراوان نقل شده و صحت آن مورد تاكيد قرار گرفته است:”هر کس بمیرد و اطاعت از امامی بر گردن او واجب نباشد، به مرگ جاهلی مرده است”٤. اين حديث دليل حقانيت مذهب اهل بيت عليهم السلام است چون عدم شناخت امام و اطاعت از او و بيعت با او، مساوى با مرك جاهلى شمرده شده و معلوم است منظور از امام در اين عبارت پيامبر، حاكمان جور نيست زيرا شناختن حاكمان ستمگرارزشي ندارد كه عدم آن مساوى مرگ جاهلى باشد.پس بايد امامام معصوم، مراد پيامبر باشد كه جز ائمه اثنى عشر، مصداق ديگرى براي آن نمى توان يافت.
 
امير مومنان(ع) در تفسير واژه اعراف در قرآن آيه” ما بر اعراف هستیم و یارانمان را از سیمایشان می‌شناسیم”(اعراف/٤٦)، فرمودند:. ما همان اعراف هستیم که خداوند جز از راه معرفت ما شناخته نمی‌شود. ما همان اعراف هستیم که خداوند عزّ و جلّ در روز قیامت بر صراط ما را [به مردم] می شناساند. پس به بهشت نرود مگر کسی که ما را بشناسد و ما هم او را بشناسیم و به دوزخ نرود مگر کسی که ما را انکار کند و ما نیز او را از خود ندانیم. اگر خداوند تبارک و تعالی می‌خواست، خودش را [مستقیم] به مردم می شناساند، ولی ما را درهای خود، صراط خود، راه خود و مسیری که از آن داخل شوند، قرار داد. پس هر کس از ولایت ما سرپیچی کند یا دیگری را بر ما ترجیح دهد، از راه درست (صراط)، سخت منحرف شده است”٥. آرى مأموم، بايد امام خود و حقانیت امامت او و صدق ولایت او را بشناسد تا بتواند از او پیروی کند و امام نیز مأموم را بشناسد تا او را هدایت نمايد. بنابراین، داخل شدن در بهشت متوقف بر این است که امام، مأمومین خود را بشناسد و مأمومین نیز امام خود را. ديگر آنکه معرفت امامان و معرفت حقانیت امامت و صدق ولایت آنها، رکنی از ارکان دین است و هیچکس داخل بهشت نمی‌شود مگر اینکه این رکن را به درستی برپا دارد.
 
اولين تلاش ما در شناخت امام ، استمداد از خود خداوند براي تسهيل اين معرفت است كه در دعاها از او بخواهيم ما را به گلزار اين معرفت وارد نمايد؛لذا از همه ما خواسته‌اند پیوسته دعا کنید که خداوند امام و حجتش را به شما بشناساند؛ زیرا اگر حجت او را نشناسیم، از دین گمراه می‌شویم:”بارالاها! حجت خود را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناسانی، از دینم گمراه می‌گردم”(أَللّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ إِنْ لَمْ‏تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَظَلَلْتُ عَنْ دِینی)٦. تلاش بعدى، مطالعه آثا علمى دانشمندان در معرفى صفات و كمالات و ميراث علمى امامان است كه با خواندن آنها، هم امامان را بيشتر مى شناسيم و هم با رهنمودهاى آنان كه در قالب روايات به ما رسيده است، آشناشده و زندگى خود را بر اساس آن رهنمودها، تنظيم مى كنيم؛ و گام سوم، توسل و تمسك به ذيل عنايات امام زمان خويش و پيوند قلبى با آن عزيز است تا خود به كمك ما آيد و راه هاى معرفتش را به ما بنماياند تا از اين طريق او را بهتر و بيشتر بشناسيم.
——————
١.بحارالانوار٣٦٨/٨.    ٢.شيخ صدوق، كتاب الهدایة، باب الامامة،صص ۳۲ و ۳۳.     ٣.ابن حمزه طوسي، الثاقب فى المناقب/٤٩٥.    ٤. از جمله صحيح مسلم١٤٧٨/٣؛ بيهقى، مسند احمد٨٨/٢٨؛السنن الكبرى٢٧٠/٨؛ابن حجر هيثمى، مجمع الزوائد٢١٨/٥و…   ٥. الكافى١٨٤/١.     ٦.كمال الدين٥١٢/٢.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *