حلول و اتحاد

 

 

پيشينه حلول و اتحاد به آموزه تجسّد یا تجسّم در مسیحیت باز می‌ گردد.در انجیل یوحنا آمده است :در ابتدا فقط كلمه بود؛ و کلمه که نزد خدا بود و خدا بود، جسم گردید و در زمین و در میان ما زندگی کرد در جای دیگر نیز ذکر شده است که من در پدر هستم و پدر در من است(١:١ و ١٤:١٠).به اعتقاد مسیحیان، مسیح در حالی که مجسم شده بود دارای الوهیت هم بود. با این حال، آنان می‌گویند که وجودِ دو ذات در مسیح نه از قبیل اتحاد در ازدواج است، نه از نوع اتحاد مؤمنان با مسیح و نه سکونت ذات الهی در مسیح است، بلکه آنان وجود دو ذات را در مسیح از اسرار و متعلَّق ایمان، نه عقل، می‌دانند که برای درک واقعی آن به مکاشفه الهی نیاز هست(هنرى تيسن،الهيات مسيحى٢١٠/١و٢١٤). در حکمت متعالیه ملاصدرا هم قاعده «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشیء منها» زمینه نوعی تفسیر نزدیک به نظریه حلول و اتحاد را دارد، اما در حقیقت به تعبیر وی از غوامضی است که ادراکش ویژه حکمای الهی است(اسفار،ج١،سفر٣و عرشيه٢٢١/١).او در جاي ديگر حلول و اتحاد را با اين توضيح کاملا نفی کرده که وحدت حقه حقیقیه جایی برای دویی باقی نمی‌گذارد، در حالی که حلول و اتحاد مستلزم دویی در اصل وجود است!(کتاب‌المشاعر، ج۱/ ۵۳)
 
پاره اى از صوفيان گويند: خدا با مرشدان يكي شده و مي‌ شود، بلكه با هر مخلوقي يكي مي‌شود. دواوين صوفيان  مملو از عباراتى است كه به حلول و اتحاد تفسير مى شود. شاه نعمت الله ولي كرماني گويد:تو مني من توام،  دوئي بگذار/ اين همه نزد ما هويت اوست(ديوان/١٢٣)؛ وجود اين و آن نقش خيال است/ حقيقت جز وجود كبريا نيست؛اگر گوئي همه حقّ است حقّ است/ و گر خلقش همه خواني خطا نيست/زيد و عَمْر و بكر و خالد هر چهار/چار باشد نزد ما، ايشان يكي است! (همان/١٣١و ١٣٢)؛ صفي عليشاه (در زبدة الاسرار/١٣١)خدا را با امام حسين(ع) يكي كرده و گويد اين خدا بود كه”هَلْ مِنْ ناصِرٍ” مي‌ گفت:خود منادي شد خدا و زد صدا/ اهل رحمت را كه ياران الصلا/ من لباس آدمى كردم به بر/  تا مؤثر را كه بيند در اثر/عاشق خود بودم و در اين لباس /جلوه كردم تا كه باشد حقّ شناس/رخت بستم واحد از ملك وجود/ آمدم تنها به ميدان شهود/وا نمودم خويش را اينسان فقير/ تا كه يابد واحدي را در كثير/چون كه بُد بي‌يار ذات واحدم / بي‌كس از وحدت به كثرت آمدم/چون كه تنها بوده ذاتم از قدم /هم در اين صحرا زدم تنها عَلَم!

علاّمه حِلّى گوید: اتحاد خداوند با غیر او، به گونه اى که هر دو شىء واحد شوند، باطل است، و بطلان آن از بدیهیات محسوب مى شود.گروهى از صوفیه اهل سنّت گفته اند: خداوند با بدن عارفان یکى مى شود! حتّى بعضى از آنها گفته اند: خداوند عین موجودات است و هر موجودى خدا است كه این عین کفرو الحاد است و در بحث حلول گوید: از مسائل مسلّم این است که هر موجودى بخواهد در دیگرى حلول کند، نیاز به محل دارد، و چون خداوند واجب الوجود است و نیاز به چیزى ندارد، حلول او در اشیاء، غیر ممکن است اما صوفیّه اهل سنّت ، در این مسأله حلول خداوند را در عارفان ممکن شمرده اند؛ من خودم گروهى از صوفیّه را در کنار قبر امام حسین(ع)دیدم که نماز مغرب را همگى (جز یک نفر) بجا آوردند سپس بعد از ساعتى، نماز عشاء را خواندند، جز آن یک نفر که همچنان نشسته بود.سؤال کردم چرا این شخص نماز نمى خواند؟! گفتند: او چه نیازى به نماز دارد؟ او به حق پیوسته است! آیا جایز است میان او و خداوند حاجبى ایجاد کرد، نماز بین او و پروردگار حاجب است!(نهج الحق/٥٨و٥٩)

در کتاب دلایل الصدق (شرح نهج الحق) نیز از صاحب مواقف نقل شده است که کلمات بعضى از صوفيه مردد میان حلول، و اتحاد است (منظور از حلول، نفوذ خداوند در اشیاء است و منظور از اتحاد وحدت میان او وچيزي است)سپس مى افزاید: من بعضى از صوفیه(وحدت) وجودیه را دیده ام که حلول و اتحاد را انکار مى کنند، و مى گویند این دو واژه اشعار بر مغایرت خداوند با خلق دارد، و ما به آن قائل نیستیم! ما مى گوئیم: «لَیْسَ فى دارِ الوُجُودِ غَیْرُه دَیّارٌ» يعنى در سراى وجود غیر او چیزى نیست! در اینجا صاحب مواقف مى افزاید این عذر بدتر از گناه است (دلایل الصدق١٣٧/١).اميرمومنان(ع)در خطبهء ٦٤نهج البلاغه مي‌ فرمايد:”لم يحل في الاشياء فيقال هو فيها كائن” يعنى خدا در چيزى حلول نكرده تا گفته شود خدا در آن است و در خطبه١٥٢فرمايد: “لا تحجبه السواتر لافتراق الصانع و المصنوع و الحاد و المحدود و الرب و المربوب” يعنى موجودات، خدا را نمي‌ پوشاند و او با چيزي مستور نشود، زيرا مصنوع با صانع فرق دارد و آنكه حدّ را بوجود آورده غير آن چيزي است كه خود محدود است و پروردگار از پروردهء خود جدا است حدّ را بوجود آورد تا بدانند حدّ عيب است و او حدّ نداردقرآن، نصاري را كافر دانسته كه مي‌گفتند: « عيسي خدا است يا خدا در عيسي حلول كرده و فرموده” لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَآلُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ” كسانى كه گفتند خدا، همان مسيح پسر مريم است قطعا كافر شدهاند(مائده/١٧و٧٢)…

 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *