جرج سارتن (۱۸۸۴ – ۱۹۵۶)بلژيكى را پدر تاريخ علم لقب داده اند. وی کتابهایی چون تاریخ علم، مطالعه تاريخ علم و سه جلد از مجموعهٔ نه جلدی مقدمه اي بر تاريخ علم را به رشتهٔ تحریر دراورد که مشارکتهای علمی و فرهنگی هر تمدن از دوران باستان تا قرن چهاردهم را بررسی میکند. وی نویسنده ۱۵ کتاب و بیش از ۳۰۰ مقاله در همین زمینه میباشد. او پس از جنگ جهانی اول به انگلستان مهاجرت کرد و در سال ۱۹۱۵ به ایالات متحده رفت. جایی که باقی عمر خود را در آنجا زندگی نمود. او برای بنياد كارنگى برای صلح بینالمللی کار میکرد و در سال ۱۹۲۰ به عنوان مدرس دانشگاه هاروارد مشغول كار و در سالهای ۱۹۴۰–۱۹۵۰ استاد تاریخ علم شد و تصمیم گرفت که یک تاریخ علم نه جلدی جامع را کامل کند که براى اين كار زبان عربی را فرا گرفت و به خاورمیانه مسافرت کرد تا دست نوشتههای اصلی دانشمندان اسلامی را بررسی کند.”جامعه تاريخ علم”به افتخار دستاوردهای سارتن جایزه معروف به مدال جرج سارتن را ایجاد کرد. این جایزه از معتبرترین جوایز جامع تاریخ علم است كه از سال ۱۹۵۵ هر سال به یک مورخ برجسته علم که از طریق کمیته بینالمللی پژوهش انتخاب میشود اهدا میگردد. سارتن مؤسس این جامعه و صاحب نشریات سریالی Isis و Osiris که این مؤسسه منتشر میکند، میباشد.آثار او چون تاريخ علم(علم قدیم تا پایان دوره طلایی یونان) وگفتارهایی در تاریخ علم و شش بال علم به فارسى ترجمه شده است.
بعضى تاریخ نگاران علم درباره تاریخ علم در یونان باستان،به تاریخ قرون وسطی نپرداخته اند اما جرج سارتن از معدود مورخان تاریخ علم است که به تاریخ قرون وسطی نیز پرداخته است. وی درباره این رویکرد خود می نویسد: “من هم مانند بسیاری رجال علم، علاقه ای به کارهای محققان قرون وسطی (دانشمندان اسلامی) نداشتم و آن را عصر ظلمت، دوره قهقرا و فساد فکری می پنداشتم، بعدها که شعور تاریخی من گسترش یافت، الزاما کنجکاوتر شدم. وقتی کسی می کوشد، تاریخ نجوم را بازسازی کند، مسلما نخستین وظیفه او، تشخیص مقدار معلوماتی است که به وسیله منجمان بزرگ به دست آمده است و بخش دوم اين است كه اين معلومات چگونه به ما رسیده است؟ اگر برای مطالعه علم قرون وسطی (دوران تمدن اسلامی) جز این، دلیل دیگری نبود، که بدانیم چگونه علم قدیم به ما رسیده است، همین دلیل کفایت می کرد…دومین مورد اساسی نقص، غفلت یا چشم پوشی از تکامل شرق بود… بزرگترین موفقیت های قرون وسطایی مرهون مسلمانان یعنی نژاد شرقی بود.. هنوز اکثر معلمان و مورخان هنگام گفتگو از فکر قرون وسطایی، همچنان با آثار غربی مخصوصا لاتینی سر و کار دارند.
این درست است که تعدادی از آثارمهم به لاتین تالیف شده ولی در این میان، با ارزش ترین، بدیع ترین و بارورترین همه به عربی به نگارش درآمده بود. از نیمه دوم سده هشتم تا پایان سده یازدهم،عربی زبان علمی و پیشرو بشریت بود.در اثنای آن دوران،هرکس که می خواست دارای معلومات روزآمد باشد، عربی می آموخت. همچنانکه امروز کسی بخواهد درپی پیشرفت فکری باشد، باید کار را با ورزیدگی در یکی از زبان های مهم غربی آغاز کند…سارتن در کتاب «شش بال» نارسایی و ناتوانی علم را در انسانی ساختن روابط بشر و نیاز فوری انسان را به نیروی ایمان چنین بیان می کند:علم در بعضی زمینهها ترقیات شگفت کرده است ولی در زمینههای دیگر مثلا سیاست ملی یا بینالمللی که مربوط است به روابط افراد انسان با یکدیگر، هنوز خود را ریشخند میکنیم! ایمانی که مورد نیاز انسان است ایمان دینی و مذهبی است. او درباره نیاز انسان به مثلث «دین و علم و هنر» چنین می گوید:هنر، زیبایی را آشکار می سازد و همین جهت مایه شادی زندگی می شود. دين، محبت میآورد و علم،با حق و راستی و عقل سر و کار دارد و مایه هوشیاری نوع بشر می شود. به هر سه اینها نیازمندیم.
تاریخ علم، تاریخ تمدن بشر است که از دریچه چشم بالاتر و والاتری به آن نگریسته میشود. راه منطقی برای تقسیم این تاریخ آن نیست که آنرا بر حسب ممالک یا اقوام و امم تقسیم کنیم بلکه تقسیم بندی آن باید بر حسب زمان انجام گیرد و در هر زمان تمام پیشرفت های علمی و فکری بر روی هم مطالعه شود.از جمله منافعی که تاریخ علم دارد: در جوانان احساس علاقه و همدردی با بشر را تقویت کرده و سبب پیشبرد تمدن و فرهنگ میشود؛ به بنیان و سرچشمه هر یک از اندیشهها و آگاهیهای علمی کمک میکند؛ دیدگاه انسان را نسبت به یک حوزه علمی وسیع می کند؛ به اهداف اجتماعی و سیاسی و پیشرفت علم کمک میکند؛ تمایل و علاقه دانشجو را به نوآوری و خلاقیت بیدار میکند ؛ انسان را فرهنگ دوست و میهن پرست بار میآورد و…به طور خلاصه موضوع تاریخ علم، تحقیق در آغاز و پیشرفت وقایع و عقاید علمی است و در این راه باید تمام تبادلات فکری و تاثیراتی که خود زائیده و پرورده سیر تکاملی تمدن هستند، درنظر گرفته شوند.